
دم افطار......
دم افطار که بی تاب و تشنه ترم…
می شوم غرق علمدار…..
عمو…..
آب……
حرم……
بعد یاد تو می افتم که غریبی آقا……
تو کجا دعوتی افطار؟
چرا بی خبرم؟
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فاطمه الزهرا ایلام در 1395/03/23 ساعت 01:39:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/03/23 @ 11:16:17 ق.ظ
خادم المهدی [عضو]
السلام علیک یا ابا عبدالحسین