
شعر دلتنگی
چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی
سر وجان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقدِ هستی خود، بدهم به صاحب جان
که یک دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
بی تو در حیطه ی این شهر نفس آلوده….
یاس خوشبوی ولایت، نفسم می گیرد
سلام می کنم به تو، غریب غائب از نظر
توئی که وقت بی کسی، به داد من رسیده ای
کندوی باغ هستی بی تو عسل ندارد
بی تو کتاب عاشق ضرب المثل ندارد
گفتا که بین خوبان مهدیست یا که یوسف
گفتم که در دو عالم مهدی بدل ندارد….
هر روز باید از فراقش ناله سر داد
مهدی فاطمه آقای روز جمعه نیست
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد..
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد..
ببوسم خاک پای جمکران را
تجلی خانه پیغمبران را
ای کاش کسی برای آقا تب داشت
یادی ز امام منتظر بر لب داشت
قربان غریبی ات شوم مهدی جان
ای کاش که صاحب الزمان، زینب داشت
«اللهم عجل لولیک الفرج»
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فاطمه الزهرا ایلام در 1395/08/07 ساعت 02:26:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/08/18 @ 05:02:27 ب.ظ
خادم المهدی [عضو]
قشنگه