دنیا مزرعه آخرت است

مولای لقمان به او دستور داد که در زمینش برای او کنجد بکارد، ولی او جو کاشت. وقتی که زمان درو فرا رسید، مولا گفت: چرا جو کاشتی، در

حالی که من به تو دستور دادم که کنجد بکاری؟

لقمان گفت: « از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند..»

مولایش گفت:« مگر این ممکن است؟»

لقمان گفت:« تو را می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی، در حالی که از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود».

آن گاه، مولایش گریست و به دست او توبه کرد و او را آزاد ساخت.

 

حکمت نامه لقمان، ص63

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.