یادی از شهداء

وقتی تو جبهه هدایای مردمی را باز می کردیم، در یک نایلون را باز کردیم که واقعا یک قوطی خالی کمپوته که داخلش یک نامه است، نوشته:

برادر رزمنده سلام:

من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم . قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزانتر را نمی توانستم بخرم. آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست.

در راه بازگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم. برداشتم و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیز شد. هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.

بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت گرفتند، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود…..

 

خاطره ای زیبا از شهید حسین خرازی

  • 5 stars
    نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر
    1395/09/16 @ 02:52:48 ب.ظ

    مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

    دلسوزناك بود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.